زهی ز خاک درت توتیای دیده ی من ز یاد تست قرار دل رمیده ی من دهد خبر که پشیمانم از جدائی تو دو پشت دست بصد گاز برگزیده ی من شود درست ز حال دلم چو درنگری به پیش درست ز حال دلم چو درنگری به پیش جامه ی تا ناف بردریده ی من ز بار دوری تو ماه ،ماه میگذرد که راست می نشود این قد خمیده ی من ز سوز سینه کنی یادم ار خبر داری ز آب دیده ی با خون دل چکیده ی من...