فیلم اتوبوسی
نوشته شده توسط : blogkhan
اندکی از ظهر گذشته است. اتوبوس آماده ی حرکت است. سوار می شوم و یک صندلی در کنار پنجره ردیف وسط  انتخاب می کنم. صندلی را کمی به عقب می کشم و پاهایم را راحت دراز می کنم. چشمانم خسته است و آماده ی خواب. دستهایم را بر روی  هم می گذارم و پلک های سنگینم را روی هم می گذارم تا با خیالی راحت تا مقصد استراحتی کرده باشم.
اتوبوس آرام آرام شروع به حرکت می کند. دقایقی نگذشته است که صدای بلندی را می شنوم از بالای سرم است. صدای تلویزیون است که به تازگی روشن شده.  به زور چشمانم را باز می کنم. ای داد فیلمی را که دو بار در اتوبوس های قبلی  به طور ناقص دیده ایم، دوباره اینجا گذشته اند. گویا به اجبار می خواهند من این فیلم را تمام و کمال با تمام جزئیات ببینم.
بین صدای بلند تلویزیون و خوابم مانده ام. چرتکی می زنم و در میانه های فیلم چشمانم را باز می کنم تا نواقصی قبلی را کامل می کنم. خلاصه داستان از این قرار است که اگر اشتباه نکنم دختر خانم زیبارویی در شرکت مشغول کار است از قضا از مدیران یکی از بخش های این شرکت مهم است. اما طی جلسه ای و شاید توطئه ای که اعضای هیئت مدیره گرفته اند می گویند از آنجایی که این خانم مجرد است دیگر نمی تواند در این شرکت کار کند و  اگر یکماه آینده ازدواج نکند وی از شرکت اخراج خواهد شد. باز هم از قضا جوان خوش تیپی که برای وی کار می کند برای کاری وارد جلسه می شود. دختر هم باز از قضا وقتی پسر را می بیند، خیلی ناگهانی به فکر نقشه ای می افتد که به دروغ بگوید: بعله! این جوان نامزد من هم هست . پسر هم از بس نجیب و باوقار است با متانت و طمائینه و تعجب فقط نگاه می کند که داستان چیست؟
..
. آی خوابم می آید. باز به خواب می رم
.
دقایقی گذشته.
پسر می گوید:
-  اگر می خواهی من نقش نامزدت را برایت بازی کنم باید جلویم زانو بزنی و از من خواستگاری کنی.
دختر هم با عصبانیت می گوید:
_  نه!
ولی بالاخره کوتاه می آید
.
.
هوممم. چنان با ناز می گوید که دوباره از خواب بر می خیزم. دختر را می بینم نه با حاشیه های ابروش بلکه با میانه هایش پیچ و تابی می دهد که ...
پسر می رود و  تا دختر را به خانواده معرفی کند. وای! عجب خانواده ی ثروتمندی! عجب خانه ای!! عجب آدم هایی!!
.
خلاصه به حواشی زیاد وارد نمی شوم. همانطور که من و همه ی شما می دانید اینها  با هم ازدواج می کنند و زوج خوشبختی می  شوند و احتمالا نه قطعا یک زندگی بسیار پایدار و مستحکم خواهند داشت.
***
شاید برخی بگویند: خب! لازم است هر از چند گاهی ازاین فیلم ها هم پخش شود. با این هراز چندگاهی موافقم اما اگر دقت کنیم در سینمای ایران سرشار از این گونه فیلم ها شده است که هیچ گونه سنخیتی با جامعه ما ندارد.
البته منظور از واقع گرایی در سینمای ایران، سیاه نمایی نیست.
با توجه به تجربیاتی که در سفر به روستاهای ایران زمین داشته ام، بر این عقیده ام که اگر زندگی همین مردم، همین مردمی که سرشار از راستی، درستی، صداقت و تلاش هستند، در غالب یک سینمایی یا مستند نمایش داده شود، اگر در همین غالب طبیعت زیبا نقاط مختلف و متنوع کشورمان نمایش داده شود، اگر قومیت ها، زبان های مختلف، آئین و رسومات هر منطقه به زیبایی نمایش داده شوند، آن وقت است که می فهمیم چقدر سینمای ایران کار برای فعالیت دارد، چقدر می توان کار نو و جدید در همین عرصه ارائه کرد.
نه به اینکه با فیلم ها و سینماهای چیپ و بی ارزش فقط به فکر مخاطب پروری و افزایش سرمایه بود .

سینمای قبل از انقلاب را می گفتیم فیلمفارسی چون فقط زبان فارسی در آن بود و فیلم های امروزی را باید بگوییم فیلم های آبگوشتی یا همان اتوبوسی که فقط به درد اتوبوس می خورند.





:: بازدید از این مطلب : 312
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 4 تير 1394 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: