علم کلام
نوشته شده توسط : blogkhan
علم کلام



علم کَلام یا کلام‌شناسی دانشی است که به بحث پیرامون اصول اعتقادی و جهان‌بینی دینی بر مبنای استدلال عقلی و نقلی می‌پردازد و به شبهه‌هایی که در این زمینه مطرح می‌شود، پاسخ می‌دهد.
علم کلام از علوم اسلامی است که بیشتر بر کاربرد عقل و علم در مسائل اعتقادی تکیه دارد تا باور تقلیدی. علم کلام معتقد به تحقیقی بودن باورهای اعتقادی است، نه تقلیدی بودن آن‌ها.
دانش کلام، به پایه‌های اعتقادی در یک دین و مقابله و بحث با نظرات دیگر اندیشه‌ها می‌پردازد. جُستارهایی مانند برهان‌های اثبات وجود خدا، حدوث یا قدم جهان هستی، نبوت خاصهو عامه، عدل الهی، امامت، معاد و... در این رشته نظری بحث می‌شود. دانشمند علم کلام را «متکلم» می‌نامند.
در آثار اسلامی گاه از متألهین دیگر ادیان نیز به عنوان متکلم نام‌برده شده‌است.


تعریف علم کلام[ویرایش]



تعریف‌هایی که برای «علم کلام» شده مختلف است. بعضی از این تعریف‌ها تعریف به موضوع علم کلام است. [۱] [۲] و برخی اشاره به اهداف و رسالت‌های آن دارند؛ [۳] [۴] [۵]
چنان‌که تعریف به روش‌ علم کلام نیز ممکن است. همان‌گونه که برخی از محققان معاصر گفته‌اند [۶] بهترین تعریف، تعریفی است که در بردارنده موضوع، روش‌ و اهداف علم باشد، بر این اساس شایسته است نخست موضوع، روش و هدف یا اهداف علم کلام مشخص شود، آن گاه تعریف علم کلام ارائه گردد.
برای اطلاع از تعاریف مختلف علم کلام به علم کلام(تعاریف) مراجعه کنید.

موضوع علم کلام[ویرایش]



درباره موضوع علم کلام نظریه‌های مختلفی ارائه شده است که از آن میان دو نظریه ذیل درست‌تر است:
۱- موضوع علم کلام، خداوند (اثبات وجود، صفات و افعال الهی) است.
۲- موضوع علم کلام، عقاید دینی است.
اکثر محققان معاصر موضوع کلام را عقاید دینی می‌دانند.

اهداف علم کلام[ویرایش]



در یک جمع‌بندی از سخنان متکلمان می‌توان اهداف علم کلام را چنین برشمرد:
الف) رسیدن به دین‌داری مدلل و محققانه در زمینه عقاید دینی
ب) اثبات پیش فرض‌ها و موضوع‌های سایر علوم دینی از طریق علم کلام (به این معنا که تا وجود خداوند و رستاخیز و فرستادن انبیاء، در کلام ثابت نشود و تا زمانی که بحث‌های مربوط به هدفمندی و تکلیف انسان در این علم بررسی نگردد، بحث در سایر علوم اسلامی؛ نظیر تفسیر، فقه، حقوق و... بی‌موضوع و بی‌معنا خواهد بود.)
ج) هدایت حق‌جویان و نقد سفسطه گران
د) دفاع از اصول و عقاید دینی [۷]

روش علم کلام[ویرایش]



علم کلام علمی تک روشی نیست بلکه به مقتضای رسالت‌های گوناگونی که دارد و در بالا به آن اشاره شد از روش‌های مختلف بهره‌ می‌گیرد. متکلم جهت تأمین هدف اول و دوم فقط از راه استدلال یقین‌آور و برهانی وارد می‌شود ولی در رابطه با دو رسالت اخیر از همه روش‌های استدلالی بهره می‌گیرد. در این دو هدف انتخاب روش به عهده متکلم است که با در نظر گرفتن تفاوت‌های فکری و روحی طرف‌های بحث و نیز شرایط مختلف زمانی و مکانی و نیز سایر شرایط، شیوه استدلال مناسب را برمی‌گزیند. از این رو روش کلام گاه برهانی است و زمانی جدلی و خطابه‌ای [۸]

تعریف جامع علم کلام[ویرایش]



با توجه به آن چه گفته شد، اکنون با سهولت و دقت بیشتری می‌توانیم تعریفی از کلام ارائه کنیم. براساس جمع‌بندی تعاریف علم کلام که از سوی معاصرین انجام گرفته علم کلام را می‌توان چنین تعریف کرد:
«علم کلام دانشی است که به استباط، تنظیم و تبیین معارف و مفاهیم دینی پرداخته وبراساس شیوه‌های مختلف استدلال اعم از برهان، جدل، خطابه و... گزاره‌های اعتقادی را اثبات و توجیه می‌کند و به اعتراض و شبهات مخالفان دین پاسخ می‌دهد». [۹]
در این تعریف نه تنها به موضوع کلام توجه شده که غایت و روش‌شناسی کلام نیز مورد عنایت قرار گرفته است.
با توجه به تعریف فوق، فواید و اهداف علم کلام و وظیفه متکلمان عبارت است از:
۱- استنباط
۲- تنظیم
۳- تبیین معارف و مفاهیم دینی
۴- دین پژوهی و شناخت دین به شیوه‌ تحقیقاتی نه تقلیدی
۵- اثبات مدعیات اعتقادی و عقلانی کردن آنها
۶- پاسداری از آموزه‌های دینی و زدودن شبهات از آنها. [۱۰]

وجه تسمیه علم کلام[ویرایش]



در بیان وجه تسمیه و علت نامگذاری این علم به علم کلام، وجوه مختلفی را متذکر شده‌اند که مهمترین آنها بدین شرح است:
۱- بدان جهت که عنوان مباحث این علم «الکلام» بوده است مثلا: الکلام فی اثبات الصانع یا الکلام فی النبوه...
۲- بدان جهت که مهمترین مسائل آن مربوط به حدوث و قدم قرآن و اینکه آیا کلام خدا مخلوق است یا خیر می‌باشد.
۳- به دلیل اینکه با آموختن علم کلام، قدرت بر تکلم در شرعیات حاصل میگردد.
۴- بدین خاطر که وسیله این علم، تکلم است.
۵- چون این علم مبتنی بر ادله قطعی است و با ادله سمعی تأیید میگردد، بیشتر در قلب نفوذ می‌کند لذا آن را کلام (بلحاظ اشتقاق کلام از کلم که بمعنی جرح است) نام نهاده‌اند.
۶- بدین خاطر که این علم با مباحثه و مکالمه بین دو طرف تحقق می‌یابد ولی علوم دیگر با مطالعه کتب.
۷- متکلمان خواسته‌اند که با فلاسفه برابری کنند و فنون علم کلام را با منطق توأم نمایند زیرا منطق و کلام مترادف هستند، بنابراین علم کلام در نزد متکلمان مانند منطق، یعنی نطقو کلام، در نزد فلاسفه است و بنای این دو علم بر کلام نهاده شده است.
۸- باین سبب این علم را کلام خوانده‌اند که در آن علم، از مناظره بر خلاف‌ بدعت‌ها، گفتگو می‌شود و این مناظرات کلام صرف است. [۱۱] [۱۲] [۱۳] [۱۴]

تفاوت کلام و فلسفه[ویرایش]



بیان تفاوت بین فلسفه و کلام را بایستی مربوط به کلام متقدمان دانست، زیرا از قرن هفتم به بعد، کلام و فلسفه بشدت بهم نزدیک شده‌اند به نحوی که تشخیص متون کلامی از فلسفی در قرون متأخر به آسانی صورت نمی گیرد. بهر حال در مورد تفاوت علم کلام با فلسفه و به تعبیر دیگر اختلاف متکلمین و فلاسفه باید گفت:
فلاسفه اهل برهانند و در تفکر ملتزم به وحی نیستند. (و این بدان معنی نیست که منکر وحی باشند) آنها می‌گویند که چون رشته براهینشان به احکام بدیهی یقینی می‌رسد،شریعت هم باید موافق حکمت باشد و اگر نباشد آن را تأویل باید کرد، البته متکلمان هم فلاسفه را ملامت کرده‌اند که چرا پا از حدود فراتر گذاشته، عقل فضولی را مدار ملاک دانسته‌اند...
از نظر موضوع نیز، کلام و فلسفه با یکدیگر مشارکت ندارند زیرا موضوع فلسفه موجود من حیث هو موجود است درحالی‌که موضوع کلام- بنا به تعاریفی که گذشت- اصول و عقاید دینی است. دلائل فلسفه نیز با دلائل کلام متفاوت است. زیرا دلائل فلسفه منتهی به بدیهیات میشود در صورتی که دلائل علم کلام منتهی به مسلمات میگردد.
از نظر غایت و هدف نیز بین فلسفه و کلام اختلاف است زیرا غایت فلسفه حصول معرفت و کمال قوه نظری است و غرض علم کلام محافظت شرع و اثبات عقاید دینی است.
اما چنانکه گفتیم، این تفاوتها مربوط به کلام متقدمان است و کلام متأخران به‌ فلسفه اسلامی بسیار نزدیک شده است و در موضوع و هدف اشتراک دارند و اختلافشان در مقدمات و دلائل است، زیرا مقدمات استدلال در حکمت، یقینی است و مقدمات استدلال در کلام، مسلمات و مشهورات شرع انور است.
و با تعریفی که متأخرین از علم کلام کرده‌اند که: «علم به احوال موجودات است بر نهج قوانین شرع» و مقایسه آن با این تعریف از فلسفه اسلامی که: «علم به احوال موجودات است به قدر طاقت بشر» می‌توان نتیجه گرفت که: اگر علم کلام محدود به قوانین شرع است. حدود فلسفه همان حدود عقل و طاقت بشر است. [۱۵]

آغاز پیدایش علم کلام[ویرایش]



درباره آغاز علم کلام بطور دقیق نمی‌توان نظر داد. اگر علم کلام را علم اصول عقاید دینی بدانیم، باید آغاز آن را توأم با اعتقادات بشر دانست ولی اگر مقصود، آغاز علم کلام در اسلامباشد باید پیدایش علم کلام را بصورت رسمی در نیمه دوم قرن اول هجری و اوائل قرن دوم جستجو کرد. اگر چه مسائل کلی کلامی را می‌توان در آیات شریفه قرآن کریم و احادیث نبوی تعقیب نمود، لکن نمی‌توان مجادلات و مباحثات کلامی را به زمان رسول خدا (صلی الله و علیه و آله) بازگرداند. زیرا از یک سو سادگی و صفای مسلمانان صدر اسلام و از سوی دیگر حضور شخصیت والای پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) در میان مسلمین مجال هر گونه چون و چرا در مسائل اعتقادی را از بین می‌برد و سخن پیامبر برای همه کسانی که احیانا می‌توانستند از نظر فکری با یکدیگر اختلافاتی داشته باشند، حجت و فصل الخطاب بود.

علل پیدایش علم کلام[ویرایش]



بعد از رحلت رسول اکرم (صلی الله و علیه و آله) و ایجاد اختلاف بین مسلمین که عمدتا ناشی از ضعف ایمان و قوت عصبیت‌های قومی و ملی بود، چون و چراهای اعتقادی نیز شکل گرفت و مسائلی از قبیل جانشینی پیامبر اکرم، وضعیت مرتکب گناه کبیره، جبر و اختیار، و... پایه‌های تأسیس مکاتب مهم کلامی را بنیان نهاد.
البته بعضی از محققین و مورخین نظر دارند که عامل مؤثر در پیدایش کلام در تاریخ اسلام برخورد مسلمین با افکار و فرهنگ ایرانیان و یونانیان و مصریان و... و آشنائی مسلمین باآئین‌ها و مذاهب بزرگی چون یهود و مسیحیت و آئین زرتشت بوده است که مسلمین را به تلاشی بی‌امان برای مقابله با حملات فکری و دینی آنان برانگیخته است.
بنابراین نظر، عامل اصلی پیدایش علم کلام را باید یک عامل خارجی دانست درحالی‌ که اگر علت اصلی پیدایش علم کلام را اختلافات فکری مسلمانان در تجزیه و تحلیل مسائل اعتقادی، سیاسی، اجتماعی بدانیم، علم کلام را مولود حوزه تفکر اسلامی دانسته‌ایم و این نظر به واقعیت نزدیکتر است؛ زیرا از نظر تاریخی طرح مسائل کلامی نیز قبل از آشنائی مسلمین با ایرانیان و یونانیان و... معمول بوده است. و البته پذیرش این نظر بمعنای نفی تأثیر فرهنگ ملت‌ها و اعتقادات ادیان و مذاهب غیر اسلامی در رشد و پویائی کلام اسلامی نیست.
به هرحال از میان مسائلی که در پیدایش علم کلام و فرق اسلامی تأثیر بسزائی داشته است. یکی مسأله امامت و جانشینی رسول اکرم (صلی الله و علیه و آله) و ماجرای شورایسقیفه بنی ساعده را می‌توان نام برد که بدنبال خود یک سلسله مباحث کلامی را از قبیل وجوب نصب امام، امامت مفضول یا افضل، عصمت امام، چگونگی تعیین امام، خصوصیات امام، شرائط عزل امام و... بجای گذاشت و دیگر مسأله جبر و اختیار انسان که در نیمه دوم قرن اول بصورت جدی مطرح شد و کسانی مانند ربیعة الرأی صراحتا از جبر و غیلان دمشقی و معبد جهنی از اختیار دفاع می‌کردند و مناظراتی بین آنان در همین موضوع صورت گرفته است که در کتب کلامی مذکور است. طرح مسأله جبر و اختیار تدریجا سبب پیدایش یک سلسله مسائل دیگری در الهیات، طبیعیات و اجتماعیات شد. عدل، حسن و قبح ذاتی (عقلی) معلل بودن افعال باری به اعراض، محال بودن تکلیف ما لا یطاق و... از جمله مسائلی است که جبر و اختیار بدنبال خود آورد.
از عوامل مؤثر دیگر قتل عثمان، خلیفه سوم و حوادثی است که در دوران خلافت حضرت علی (علیه السلام) روی داد، پیدایش جنگ صفین و ماجرای حکمیت که سبب ظهور گروهی بنام خوارج شد که با اعتقادات خاص خود زحمات فراوانی را برای علی (علیه السلام) فراهم کردند. خوارج بنابر اصل اعتقادی خود که: مرتکب گناه کبیره کافر است و کافر را باید کشت،اعتقاد پیدا کردند که علی (علیه السلام) با پذیرش حکمیت در جنگ صفین کافر شده است و باید توبه کند و همین امر موجب به شهادت رسیدن علی در محراب مسجد کوفه شد. و این آغاز انحراف جدی از حقیقت اسلام بود که به نوبه خود سبب مخالفت‌ها و موافقت‌ها و پیدایش فرق و مذاهب دیگر گردید.
عللی که باختصار بر شمردیم، به علاوه سیاستمداران حاکم بر بلاد اسلامی که اسباب تضعیف یا تقویت فرق کلامی را بدلائل خاص سیاسی و اجتماعی فراهم می‌آوردند، مهمترین عواملی است که در پیدایش و رشد کلام و فرق کلامی مؤثر بوده‌اند.





:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 20 خرداد 1394 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: