کسل شدم
از اين دوباره های پوچ
از این نیاز کهنه ی همیشه ای
به هم صدا
به هم قبیله
هم دعا!
از این غرور کینه توز شیشه ای
کسل شدم
از این محبت عبث
که بسته دست و پای من
از انتظار سرد خاک
برای چشمهای من!
از این سکوت و این رضا
به خوب و بد
به بیش و کم
از این گره
به پنجره
به کاغذم
به این قلم
از آدمک شناختن
و باختن و ساختن . . .
کسل شدم
کسل شدم
از این زمین و آسمان
و از گذشتن زمان
از این دروغ واقعی
از این حیات حیله گر
که خیمه می زند به جان
کسل شدم
از این و آن . . .
مرا نیاز تازه ایست
به آب و نور دیگری
به یک حقیقت سپید
به سرزمین بهتری . . .
مرا نیاز تازه ایست!
منبع
:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0