نشست خبری سریال هفت سنگ + دو عکس جدید حدیث میرامینی!
نوشته شده توسط : blogkhan

بذرافشان: به خاطر «هفت سنگ» به ما توهین شد/ سلطانی: مردم دلشان برای این سریال تنگ می‌شود!

کارگردان مجموعه تلویزیونی «هفت سنگ» گفت: برخی منتقدان حملات تندی به ما کردند درحالی که این سریال به مضامین والای خانوادگی و ایرانی فراموش‌شده می‌پردازد.

**خانم رهنما کودکی که نقش ماهور را بازی میکند با شما نسبت دارد؟

رهنما: خیر. این کودک وقتی که 6 ماه داشته در سریال دیوار به کارگردانی آقای مقدم حضور داشته است.

سلطانی: با دو سال سن با من در دو سریال هم بازی بوده.. (با خنده)

رهنما: ماهور وقتی وارد پروژه شد حدود یک سال و نیم داشت و تا 2 سالگی ما در کنارش بودیم.  آخرهای پروژه دیگر حرف هم میزد و با هم خانواده شده بودیم. خیلی باهوش بود به طوری که راکورد حفظ می کرد و باعث تعجب همه شده بود.همه فکر می کنند که این بچه چرا این قدر ساکت و مبهوت است، در حالی که این خواسته کارگردان بود و از او میخواست. میگفت ساکت باش یا اینجا را نگاه کن. او هم گوش میکرد. وقتی هم که تمام میشد، میگفت کات شد؟ آف شدم من؟ کسی باور نمی کرد که این بچه به این شیطانی و بازیگوشی جلوی دوربین تا این حد آرام باشد.

مقدمی: در حقیقت بازی میکرد.

**آرامش و سکوت او به حدی بود که مخاطب فکر می کند بازیگران واقعا آشنای او هستند.

رهنما: خیلی زود با همه ارتباط برقرار کرد و نه گریه میکرد و نه جلوی دوربین شیطنت میکرد. تا حدی که ما از آقای بذرافشان می پرسیدیم الان از بازی کدام یک از ما راضی بودی؟ میگفت هیچکدام ... فقط ماهور.

خسروآبادی: به قدری بازیگران به او محبت داشتند که آنها را اعضای خانواده خود می دانست.

بذرافشان: به آقای تشکر میگفت بابا تشکر و به خانم رهنما هم میگفت مامان جون و هنوز هم همین رابطه را با آنها دارد.

سلطانی: این رابطه متقابل بود دیگر..

رهنما: بله. خودش باعث شده بود که اگر یک روز سر صحنه نبود، انرژی گروه کم می شد.

مقدمی: مادر ماهور میگفت وقتی بازی تمام شده، بهانه میگیرد و سراغ بچه های گروه را می گیرد.

رهنما: به من هم گفت هر روز سریال را نگاه میکند و بعد گریه میکند که چرا تمام شد. البته اسمش روژین مهدوی نژاد است.

**یکی از جاهایی که آقای بذرافشان آشنازدایی نکرده، زوج آقای تشکر و خانم رهنماست. شما از اینکه قرار بود پارتنر شما باز هم آقای تشکر در یک سریال طنز باشد، به ماجرای تکرار ساختمان پزشکان فکر نکردید؟

-تشکر: زمانی که برای قرارداد رفتیم مشخص شد که من و خانم رهنما دوباره با هم همبازی هستیم. روزهای اول فیلمبرداری هم تمام تلاشمان را کردیم که ساختمان پزشکان تکرار نشود. تا به حال هم که سریال روی آنتن رفته، دوستان گفته اند که شبیه نشده است. در نهایت به نظر من حتی اگر هم شبیه باشد هیچ اشکالی ندارد.

**البته نحوه بازی شما مد نظر نیست، بیشتر حضور دو بازیگر یکسان در اثر مد نظر است. این تداعی برای مخاطب ایجاد می شود.

تشکر: سریال ساختمان پزشکان که خیلی هم موفق بود متعلق به چند سال پیش است و هفت سنگ هم برای امسال. نمی شود که ما با هم کار نکنیم. حتی اگر به صورت عمدی هم در کنار هم قرار گرفته باشیم و حتی اگر تداعی کننده ساختمان پزشکان هم باشد که به نظر من نیست، هیچ اشکالی ندارد.

رهنما: برای این حضور دوباره می گویند نمی ترسیدید کنار هم باشید، به نظر من ترس کلمه اشتباهی است. نه..نمی ترسیدیم از اینکه کنار هم باشیم، ولی تلاش می کردیم متفاوت باشیم. حتی ممکن بود که ما در یک تئاتر یا حتی یک سریال دیگر با هم هم بازی میشدیم. تلاشمان را کردیم که خودمان هم یک چیزهایی را اضافه کنیم که از کار قبلی دور باشیم. مخصوصا اینکه نوع و جنس کار کاملا متفاوت بود. نوع دیالوگ گویی و هدایت آقای بذرافشان متفاوت بود. آقای بذرافشان یک دیالوگی داشتند که میگفتند هفت سنگی بازی کنید. یعنی یک چیزی را پیدا کرده بودیم و می دانستیم که اگر از این چارچوب خارج شویم، هفت سنگی نیست. اینها خیلی کمک کرد تا ما به تفاوت  و چیزی که خودمان هم کمی دلشوره اش را داشتیم برسیم. این موضوع به بازی خود ما هم کمک کرد. به نظر من خود مردم هم دوست دارند که دو بازیگری که یک جایی با هم کار کرده اند را دوباره با هم ببینند. ولی یک بخشی از نگرانی درباره توانمندی خود ما بود که حالا ما چقدر میتوانیم یک زوج متفاوت دربیاوریم.

تشکر: البته در این میان متن خیلی مهم است و من همیشه خودم را چند رده بعد از متن می بینم.  در این رده بندی اول متن است، بعد کارگردانی است و بعد اینکه من در ارتباط با متن و کارگردانی کجای کار ایستاده ام.متن هفت سنگ کاملا متفاوت با ساختمان پزشکان بود و کلا ارتباط ها هم فرق میکرد. جنس و اندازه کمدی خیلی فرق میکرد. من به اندازه کمدی خیلی معتقدم. از یک جایی فکر میکنم باید اندازه کمدی را رعایت کنیم و ببینیم تا چه درجه ای میتوانیم کمدی بازی کنیم. خیلی این اندازه را بالا نبریم که به لودگی برسد یا خیلی کم نباشد که اصلا نتوان گفت که کمدی است. به نظرم اندازه ها فرق میکرد. اندازه کمدی که خانم رهنما در ساختمان پزشکان داشت با اندازه کمدی که در سریال هفت سنگ داشتند، فرق میکرد. برای اینکه دو دیدگاه متفاوت از دو کارگردان متفاوت و دو متن و نویسنده متفاوت بود. این موارد به ما کمک میکرد به سمت ابزارهای جدیدی برویم که تداعی کننده نباشد. ارتباط فامیلی و خانوادگی هم فرق داشت. جنسشان کاملا متفاوت است و تنها چیزی که باعث تداعی میشود، حضور فیزیکی من و خانم رهنماست که اشکال ندارد.

رهنما: شاید همان هفته اول خودمان کمی نسبت به این ماجرا حساس بودیم اما از هفته دوم دیگر الهام و روزبه را باور کرده بودیم و دیگر نازنین و نیما نبودیم.

**آقای بذرافشان شما هنگام تدارک و ساخت سریال هفت سنگ به نظرات احتمالی گروه منتقدینی که نقدهایشان قابل پیش بینی است، فکر میکنید؟

بذرافشان: نه. مگر منتقدان وقتی نقد مینویسند به اینکه من به چه بازخوردی از نقش دارم فکر می کنند؟ ما کارخودمان را باید انجام بدهیم و آنها هم کارشان را انجام بدهند. هرکسی باید کار خودش را به درستی انجام بدهد.

**اما گاهی منتقدان موجی ایجاد میکنند که شاید اصلا کاذب باشد. آنها گیرنده یکسری پیامهایی از سریال شما هستند که آن را به زبانی جدید به افکار عمومی منتقل می کنند.

بذرافشان: همان طور که کارگردان خوب و بد داریم، منتقد خوب و بد هم داریم. منتقدان باید کار خودشان را انجام بدهند و ما هم آنها را می خوانیم و اگر نقدی به مطلبی اشاره کرده باشد که ما کوتاهی کرده باشیم حتما در کار بعدی خود مورد استفاده قرار می دهیم.

**شما هنگام انتخاب خانم رهنما و آقای تشکر به بحث آشنازدایی خیلی فکر نکردید؟

بذرافشان: من خیلی کاری به این موضوع ندارم. مشکلی که من و گروه نویسنده ای که در این سریال با آنها کار کردیم، این است که حتی بر اساس هم نمی توانیم فیلمنامه بنویسیم. اینکه این نقش را برای فلان بازیگر بنویسیم. اصلا چنین چیزی در قاموسمان نداریم. شاید اگر بر اساس هم بنویسیم، خیلی خوب بشود کما اینکه فیلم های درخشانی هم در سینمای ایران داریم که بر اساس نوشته شده باشد. ما نه بلدیم و نه دوست داریم. سلیقه مان این است.

خسروآبادی: این ماجرا ناخودآگاه اتفاق می افتد. این طور نیست که دست خود ما باشد.

بذرافشان: به همین دلیل هنگام بستن گروه هم به این فکر نمی کنیم که منتقدان چه میگویند. به توانایی بازیگران در اجرای نقش ها فکر می کنیم و حجت بر ما تمام است. ما قبلا هم این مشکل را داشتیم. در کار قبلی هم همین سوال را از ما پرسیدند و ما گفتیم که اصلا فکر نکرده این که فلان زوج قبلا جواب داده یا جواب نداده است. مجموعه بازتاب ها ما را به این انتخاب رساند و الان هم بابت آن راضی هستیم. همیشه هم یکسری منتقد خوشحال و یکسری ناراحت هستند.

**چرا فضای سریال هفت سنگ مدرن است ولی نام آن برگرفته از یک بازی قدیمی است؟

بذرافشان: این یک بحث مفصل است که باید به آن پرداخت. یک چیزهایی در جامعه ما فراموش شده است. چیزهای خوبی که پیش از این بوده و الان فراموش شده و نیست. قدیمی بودن خوب نیست اما همیشه قدیم تر نسبت به حال چیزهای خوبی وجود دارد که ممکن است فراموش شود. الان در وضعیت فعلی که بشر وجود دارد و جامعه ای مثل جامعه ایران که نه به طور کامل مدرن شده و نه به طور کامل سنتی است و ممکن است کمی گیج و حیران باشد، زمان مهمی است که چیزهای خوب قدیمی را دوباره بازآفرینی کنیم. دوباره یادآوری کنیم. به خصوص در حوزه فرهنگ. مثلا روابط ادمها در خانواده قدیمی موارد بد زیاد داشت ولی یک عالمه اتفاقات خوب در آن خانواده ها می افتاد که می تواند رویای ما باشد. این موارد باید دوباره یادآوری میشد. هفت سنگ اسمش از اینجا انتخاب شد. یعنی بازگشت شوخ و شنگ و بازی گونه به گذشته ای که فراموش شده و یادآوری بخشی از گذشته که فراموش شده است. حالا ما این ماجرا چگونه تشریح کردیم؟ در خانواده و روابطی که انگار مریخی هستند. یعنی آرمانی نگاه کردن به ما به خانواده که وجوهی بود که من و خانم خسرو آبادی از سریالهای همسران و خانه سبز گرفتیم. یعنی شما آنجا هم آدمها را حیلی به خودت نزدیک نمی دیدی از زاویه و نوع روابطشان. این همان چیزی است که ما سعی کردیم در هفت سنگ به آن برسیم. ما میخواستیم هفت سنگ یک پله دورتر باشد از مخاطب که بخواهد به سمتش برود. اگر مخاطب اثر را جایی بالاتر از خودش نبیند، به سمتش نمی رود. اگر سریالی هم اندازه اش باشد، اصلا نمی تواند به سمتش برود حال اگر سریال پر از حرفهای خوب باشد. اگر یادتان باشد، خانه سبز هم همین ویژگی را داشت. اما الان فرهنگ خانواده سبز در جامعه شهری ما الی ماشالله دیده می شود. یعنی توانستند آنچه هدف بود را جا بیاندازند حال 5 یا 10 سال هم طول بکشد. الان روابط خوب مردم شبیه چیزی است که در همسران بود. به آن شکل با هم حرف میزنند و ارتباط برقرار می کنند اما در زمان پخش کمی با ما غریبه بود. الان محسن پدیده یا لیلا و روزبه کمی در وضعیتی جلوتر از مخاطب قرار دارند که مخاطب به زودی به آنها می رسد.

خسروآبادی: اتفاقا چندی پیش یکی از بازیگران سینما این موضوع را به عنوان یک نقد مطرح کرده بودند. در حالی که این روزها ما به شدت می شنویم که یک اثر باید رئال و واقعی باشد. از جنس خود آدمها باشد. من نمی دانم از کجا این ذهنیت آمده است اما شما می توانید هر مدل کاری را بسازید. هر مدل شخصیتی را بسازید به شرط آنکه مخاطب آن را بپذیرد و باور کند. شما ممکن است ای تی بسازید که از فضا آمده و به قدری با آن گریه کنید که برای مرگ عزیزتان این قدر گریه نکنید. مثلا می گویند چرا بچه های ما باهوشند؟ ما باید این موضوع را بپذیریم. وقتی یک بچه ای در حال حاضر و با این پیشرفت علم به دنیا می اید قطعا فاکتورهایی در مغزش با سرعت بیشتری اتفاق می افتد. برای این موضوع هم باید راه کار ارائه شود. ما در این سریال یکسری راه حل هایی برای مواجه خانواده ها ارائه کرده ایم. مادر هم بتواند خود را به فرزندش نزدیک کند. پدر هم بتواند به خانواده نزدیک شود. من این را اصلا ایراد نمی دانم. مدینه فاضله همواره از ما دورتر است اما حق ماست که آن را تصویر کنیم و نشان بدهیم و به آن نزدیک بشویم.

تشکر: مثالهایی آقای بذرافشان از خانواده سبز و همسران زدند که به نظرم اتفاقات مشابهی با سریال هفت سنگ دارد، این است که اتفاقا آدمهایی هستند که با هم صحبت می کنند، حرف می زنند و نقد می کنند. در حالی که قدیم ها ما کمتر می دیدیم که پدر و مادرها کمتر با هم حرف می زدند. اگر امروز بچه های ما باهوشترند، به خاطر این است که در دوره ما کمتر کسی بود که بنشیند و با ما حرف بزند. ولی الان بچه ها این طور نیستند و نوع ارتباط ما با بچه هایمان کاملا متفاوت است. به خاطر همین پدر و مادرها نمی توانند پاسخ فرزندانشان را بدهند. رابطه محسن پدیده با فرزندانش را ما در جامعه مان کمتر می بینیم. کاملا فانتزی است. واقعا تماشاگر به دنبال این است که ببیند این نوع ارتباط چه نوع ارتباطی است.

رهنما: البته این فانتزی طوری نیست که بگوییم خیلی کارتونیست و غیر واقعی است. من دوستی دارم که پدر و مادری هستند که شبیه به همین محسن پدیده و لیلا هستند. پدری که به دنبال ایجاد فضای راحت برای فرزندش است و مادری که به شدت سختگیری میکند. یعنی من وقتی فیلمنامه را خواندم به این فکر کردم که الان همه میخواهند روشنفکر باشند و آزادی در اختیار بچه هایشان قرار بدهند که اختلال ایجاد می کند.

تشکر: این را هم باید در نظر بگیریم که ما نه در دوره مدرن قرار داریم و نه در دوره سنت. این موضوع خیلی مهمی است. در سه خانواده مختلف افراد به راحتی یکدیگر را نقد می کنند. مثال می زنم. مثلا در خانواده پزشکان ما فقط با هم دعوا می کردیم. ولی اینجا با هم حرف میزنیم و یکدیگر را نقد می کنیم. حتی اگر قهر باشیم باز هم حرف میزنیم. به سمتی حرکت میکنیم که اگر خانواده هایی با هم قهر هم می کنند اما با هم حرف بزنند. این همان مرز بین سنت و مدرنیته است.

بذرافشان: انوش در قسمت اول میگفت که من از خدایم هست که حداقل شما با هم دعوا کنید.

فروهیده: نگارش زاییده تفکرات مردانه و زنانه است. چیزی که فانتزی به نظر می رسد، فانتزی نیست. اگر محسن روان زنانه اش در خانه بیشتر است، جایی است که باید ای نبرون ریزی را داشته باشد. اگر لیلا روان مردانه اش در خانه اش بیشتر مدیریت دارد، چون در بیرون از خانه کار می کند. ما تکامل این روان زنانه و مردانه را در نهایت در لیلا و محسن می بینیم. به نظر من این ویژگی جدیدی در سریال ماست. روان در همه آدم ها دوپاره و زنانه و مردانه است. زمان می برد تا این مفهوم درک شود چون ما در اجتماع مردم نقاب دار را می بینیم. برخی می گویند چرا لوکیشن های سریال همه در خانه است و بیرون نیست؟ برای اینکه به نظر من خانه تنها جایی است که افراد برای هم ماسک نمی زنند و خود حقیقی شان را نشان می دهند.

تشکر: چند وقت پیش مردی با لحنی خشن به من گفت که در سریال هایی که بازی میکنی خیلی به زن ها رو می دهی. این را خیلی جدی گفت و ادامه داد که فردا و پس فردا ما دیگر نمی توانیم جلوی زنانمان را بگیریم. این حرف آلارم بود و اصلا برایم بعید بود. آنجا متوجه شدم که ما هنوز برای سریال های این چنینی جا داریم.

سلطانی: شما پرسیدید که چرا سریال هفت سنگ است، من میخواستم بگویم، علاوه بر اینکه یک بازی قدیمی است، یم معنای استعاره ای دیگر هم دارد. روی هم چیدن آنها و خانه شدنش خیلی مهم است. در تیتراژ اول ما می بینیم که روابط خانوادگی روی هم سوار شده اند و یک توپ می آید و همه را خراب می کند. این توپ می تواند هر چیزی باشد. حالا یک گروه دیگر هم هستند که برای پیروز شدن باید این سنگ ها را روی هم قرار بدهند.

**شما در این سریال یک پدر رویایی هستید از حیث اینکه در جاهایی به قدری با فرزندان خود رفیق می شود که گاهی طعنه به اغراق می زند. البته جاهایی هم  با توجه واکنشی که نشان می دهد، نوعی ظرافت است. حتی نوع پوشش این پدر هم متفاوت است.

سلطانی: محسن پدیده پگی بسیار قوی دارد. بچگی نه به معنای بد بلکه به معنای خوبش. کودکی که مترادف است با صداقت، راستی و ... محسن یک کودک مسن است. این رابطه یک رابطه آرمانی است که طبقه گذشته با طبقه اکنون و طبقه اکنون با طبقه آینده به هم نزدیک باشند. بسیاری از مشکلاتی که در بین جوان ها وجود دارد ناشی از این فاصه طبقاتی است. چون من در دانشگاه هم تدریس می کنم، با جوان های دانشجو سر و کار دارم  و می توان نتیجه این رفتارها را در روانشان ببینم. گاهی عقده می شود، گاهی به پرخاشگری منجر می شود، گاهی تبدیل به نافرمانی می شود، گاهی تبدیل به نافرمانی مدنی می شود و یک شکاف فرهنگی ایجاد می شود که حالا هرکسی بخواهد سهم فرهنگی خود را از طبقه دیگر بگیرد آن هم نه با راه های مشروع و با راههای نامشروع. در نتیجه ناهنجاری های اجتماعی شکل میگیرد، این موضوع در اقتصاد و فرهنگ وجود دارد. اینکه محسن خیلی دوست دارد به خانواده اش نزدیک بشود، درست ولی گاهی اشتباه می کند در این خوب بودن و راهی که انتخاب می کند، راه اشتباهی است و از انجایی که کمدی قاعده اشتباه است، ما به خنده می افتیم. ولی در واقع وقتی ما به خنده می افتیم، مغزمان به کار می افتد و در این موقع است که تحلیل می کنیم. وقتی ما دچار احساس می شویم، مغزمان از کار می افتد و قلبمان به کار می افتد و در نتیجه به گریه می افتیم و دیگر نمی توانیم تحلیل کنیم و فقط عزاداری می کنیم. در همین رابطه یک خاطره بگویم. چند روز پیش به اداره مالیات رفته بودم راننده تاکسی که مرا برد، گفت که من و بچه هایم هر شب این سریال را می بینیم و فرزندم مرا پای سریال می نشاند و می گوید بابا بیا نگاه کن ببین پدر بودن یعنی چی. میگفت وقتی من این سریال را می بینم متوجه شده ام که باید رابطه ام را با فرزندم از رابطه پدر فرزندی به رابطه دوست – دوست تبدیل کنم چون در غیر این صورت اگر فرزند دوست خود را در خانواده پیدا نکند، به خیابان می رود و خیابان جایی است که قطعا دوستان مناسبی پیدا نمی شود.

**به نظر می رسد که کارکرد آموزشی سریال بر وجه های دیگر آن غلبه دارد.به ویژه در همه رده های سنی از پدر بزرگ تا پدر و مادر و فرزندان این موضوع دیده می شود.

مقدمی: حضور این سه خانواده در کنار هم یک تعادل ایجاد می کند. در حقیقت همین نقاط تفاوت ایجاد کننده تعادل است. ضمن اینکه نگاه لیلا به ماجرا سنتی تر است.

خسروآبادی: شاید لیلا به نظر سنتی بیاید ولی در کنار آن دو مدل دیگر نیز داریم و شیوه های مادرانه دیگر را هم داریم. تصویری که ما از مادران داریم معمولا یک بعدی است اما تلاش ما این بوده که مادر هم مادر باهوشی باشد. مهم هم نیست که مادر خانه دار است یا شاغل. همه ما در خاندان خود مادربزرگهای بسیار باهوش و کاردان داشته ایم. لیلا خیلی خوب بچه هایش را می شناسد و این موضوعی است که باید روی ان توجه بیشتری کرد. مادر باید هم گام با فرزند باشد و هیچ گاه از او عقب نباشد. شاید مادرانی که پیش از این دیده ایم نوشته زنان نبوده اند. اما تجربه من نشان داد که مادر باید بسیار هوشمند باشد. حتی این مادر در گاهی اوقات پدر هم حمایت میکند.

**خانم مقدمی در سریال دوست داشتید مادر خوب و نزدیک به بچه ها شما باشید و پدر وجه سختگیرانه تری داشته باشد؟

مقدمی: اتفاقا در یکی از قسمت ها این اتفاق می افتد. این زن و شوهر یک قانون نانوشته و ناگفته وجود دارد که یک سیستمی را برای تعادل خانواده  اجرا می کنند. بدون اینکه به همسرش بگوید سخت گیری ها را می کند و البته پدر خانواده هم می گوید که مادرتان خیر شما را می خواهد و حتی من هم باید به حرف او گوش بدهم اما من رفیق شما هستم. به نظرم بدون اینکه به هم بگویند احترام برای هم قائلند و از نظرم خانواده خوشبختی هستند و همه چیزشان خوب است. همیشه هم می گوید که من در تیم مادرتان هستم.

**البته شما دو سریال هم زمان روی آنتن دارید که بینشان پارادوکس قوی برقرار است. در یک سریال نقش مادری شاد و خوشحال را ایفا می کنید که به دنبال گرم تر کردن کانون خانواده است ولی در سریال مدینه نقش زنی با سن و سال بیشتر و البته سرخوردگی هایی درونی را ایفا می کنید که به دنبال جبران کمبودهایش است.

مقدمی: همان طور که گفتم من ابتدا با این پارادوکس مشکل دارد ولی در نهایت به این رسیدم که حتما حکمتی در کار است.

**شما به زودی اکران فیلم امروز به کارگردانی آقای میرکریمی را هم دارید.

مقدمی: بله. همه چیز با هم همزمان شد. فکر کنم با این اوضاع تا 6 الی 7 ماه بروم به یک طرفی و در هیچ کاری حضور پیدا نکنم ولی بالاخره بعد از 20 سال این قبضه کردن اتفاق می افتد.

**حس درونیتان نسبت به فیلم امروز چیست؟

مقدمی: من این فیلم را دوست دارم و علاقه مندم ببینم که بازخورد و واکنش تماشاگر غیر جشنواره ای چیست.

**آقای بذرافشان شما در ابتدای کار چند موضوع و مساله اصلی که قصد داشتید درباره آنها با مخاطب حرف بزنید را روی کاغذ نوشتید؟

بذرافشان: مدیریت بخش فیلمنامه بر عهده خانم خسروآبادی بود و این کلیت ماجرا که ما چطور به این فکر رسیدیم، 2 انگیزه داشتیم. یکی همین خانواده بود که احساس می کردیم همین فرم و قالبی که آن را پیدا کرده ایم، به درد محتوا و مضمونی که میخواهیم بگوییم میخورد و ما می توانیم این محتوا را برداریم و روی قالب سوار کنیم. بعد هم به قصه های تولیدی و قصه های اقتباسی رسیدیم و حدود 10 الی 20 درصد سریال مربوط به داستانهایی است که ما آنها را بازآفرینی کرده ایم و همه این حواشی ها و ماجراها از همان 20 درصد آغاز شده و گویا برخی نمی خواهند دیگر آن 80 درصد باقیمانده را ببینند. یک بحث خانواده بود که ما این روزها با بحران های بسیاری در این حوزه نه تنها در ایران بلکه در دنیا مواجه هستیم. بحث خانواده های طلاق و آیا طلاق پایان زندگی است یا خیر. یکی دیگر اختلاف نسل ها بود. ما در این قالب 3 نسل را کنار هم گذاشته ایم که یکی سنتی و دیگری سنتی و ایرانی تر هستند و یک خانواده هم داریم که مدرن تر هستند. بحث دیگر موضوع طنز ماجرا بود که ما معتقد بودیم این طنز دو بال دارد. البته این کار کمدی به معنای متعارفش نیست و بیشتر یک کار شیرین است. یک بالش وقتی است که شما بر اساس خصلت های منفی آدم ها موقعیت ایجاد می کنید و مردم می خندند و عبرت می گیرند که یک طنز رایج در ایران است که سازندگان قهاری هم در ایران دارد. نمونه درخشان آن هم پاچه خواری بود که در سریال پاورچین می کردند. کار بسیار پست و رذیلانه ای است که کسی پاچه خواری رئیسش را بکند و ما به شدت می خندیدیم و به نظر می آمد که چقدر خوب این کار را می کند. این یک نوع تعالی است که از رفتارهای منفی انسان بیرون می آید. ولی طنزی که بر اساس رفتار ادم های خوب شکل می گیرد، خیلی کم است. مانند همان طنزی که ما در همسران می بینیم. طنزی که همه با هم خوب باشند و برادری سر برادر دیگرش کلاه نگذارد. این باید ساخته شود ولی باید نوع مثبت آن هم ساخته شود که خانواده قرار نیست در آن سر هم را کلاه بگذارند. این طنزی است که ما آن را دوست داشتیم و دو بال برای پرواز داشت. ما یک واژه داشتیم که هفت سنگی هست یا نه؟ بود. این واژه برای ما خیلی مقدس بود. یعنی همان آرمانی که مد نظر ما بود. دیالوگ ها همه در چارچوب مضامین اخلاقی هفت سنگ باید نوشته می شد. این موضوع هم نگارش و هم فیلمنامه را بسیار سخت می کند.

خسروآبادی: روی کاغذ مضامین را ننوشتیم ولی مواردی بوده که ما آنها را در جامعه یافته ایم و روی ان فکر کرده ایم که ببینیم آیا با پرداختن به این نقصان ها چیزی از جامعه ما دوا می شود یا نه. بعد از آن با توجه به اینکه قصه ای که پیدا می کردیم، آن را مورد ارزیابی قرار می دادیم و بعد به آن می پرداختیم. نگارش به این شیوه بسیار سخت بود و من از نویسندگانی که در این فیلمنامه به ما کمک کردند تشکر می کنم چون صبر خیلی زیادی داشتند.  تنها چیزی که به ما انرژی می داد این بود که اگر این مضامین حتی روی یک نفر اثر بگذارد برای ما کافی است.

**سریال هفت سنگ آغاز بسیار طوفانی هم داشت و آن هم ماجرای اقتباس بود که از همان قسمت اول مورد توجه قرار گرفت و نقدهای بسیاری به آن شد. روند این اقتباس را هم توضیح بدهید.

بذرافشان: این فضاسازی ها طبیعی است. چون یکسری دوست دارند برخی موضوعات را داغ کنند و بالاخره برد خبری هم اتفاق افتاده است.یکسری ها هم اعتقاد داشتند که واقعا خلافی اتفاق افتاده است و معترض بودند و آنها هم حق داشتند اما در حال حاضر که بیشتر سریال سپری شده، برای خیلی ها روشن شده که اگر به  مقایسه تطبیقی بپردازیم، الان 70 الی 80 درصد کار تألیفی است و 10 الی 15 درصد آن اقتباس به معنی است که همه می گویند. یعنی یک اثری را موتور محرکه اش را برداری و قصه خودت را رویش سوار کنی. درصد کمی هم بازآفرینی است. حالا هرکسی هرجور دلش بخواهد می تواند فکر کند. هم سابقه ما روشن است و هم آنها حق دارند هرطور که دوست دارند فکر کنند. از اینجا به بعد اگر کسی قانع شد، شده وگرنه دیگر گفت و گو فایده ای ندارد. برخی از منتقدان حتی کار را به فحاشی کشیدند.

رهنما: حتی یک نفر به من گفت من شنیده ام این سریال تا حدی کپی است که ما در بخشی می گوییم خوبه، اول هفته دوشنبه می بینمت. 70 نفر هم آنجا هستند و کسی متوجه این موضوع نشده و ما شنبه و دوشنبه را با هم اشتباه گرفته ایم.

بذرافشان: این کپی حتی به موسیقی هم کشیده شد و به ما گفتند موسیقی سریال هم کپی است که سریال مدرن فامیلی اصلا موسیقی ندارد! حتما در این اتفاقات یک حکمتی بوده وگرنه ما آن قدرناتوان و کار اولی نیستیم که نتوانیم کار بسازیم. اگر مواردی در قسمت های اول نزدیک تر به منبع اقتباس بوده، دلیل خودش را دارد.

**شما قبلا هم اعلام کرده بودید که این سریال اقتباس است، اما عده ای از منتقدان می گویند که چرا این موضوع در تیتراژ ذکر نشده است؟

بذرافشان: ما اگر اعلام هم می کردیم، عواقب دیگری گریبان ما می شد. اگر این موضوع الان مساله شده، من اشتباه کردم. یعنی دیگر ما دزد نیستیم؟ کپی کار نیستیم؟ من به اشتباهم پی برده ام!

تشکر: من می توانم چند فیلم و سریال ردیف کنم که نعل به نعل کپی شده و کسی نمی داند.

سلطانی: موضوعی که در این میان مهم است، این است که همیشه یک خواننده از استاد آوازش تقلید می کند، تعریف کپی برداری و بازخوانی در این ماجرا مشخص است اما در مورد هفت سنگ آن چنان افراط می کنند و می گویند نعل به نعل و مو به مو که یک دروغ بزرگ است و خودش را نغز می کند. چون آن سریال 40 درصدش مسائل غیر فرهنگی است و اگر قرار باشد هفت سنگ هم کپی مو به مو باشد، باید نیمی از هفت سنگ نیز فحشا باشد.

بذرافشان: توهین که زیاد به ما شد در این سریال. به ما می گفتند شما برای چه گروه نویسندگان داشته اید؟ شما فقط زیرنویس سریال را می نوشتید برایتان کافی بود. درصورتی که جسارت بسیار زیادی می خواد که شما به سراغ یک کار معروف بروید. باید توانایی داشته باشید و مدعی چیزی باشید. ما هم در این زمینه ادعا داشته ایم. این عادت شده که می خواهند مچ گیری کنند.

سلطانی: من با گروهی که می آیند و سریال را نقد می کنند و حتی از نگاه سیاسی و حزبی کار را نقد می کنند، می فهمم. آدمهایی که به خاطر حسادت نقد می کنند هم می فهمم. آدم هایی که از یک رژیم و سیستم متنفرند و اپوزیسون هستند را می فهمم اما آنهایی که توهین می کنند را نمی فهمم. در سال گذشته سر سریال مادرانه من در سکانسی گوشی موبایلم را وارونه گرفته بودم.عکس این صحنه را گرفته بودند، فلش زده بودند که ببینید این گوشی را وارونه گرفته است. گوشی من که واقعی نبود و ضمن اینکه این موضوع برعهده منشی صحنه است که باید کنترل کند. برایم نوشته بودند برو بمیر... ای بدبخت بیچاره ای که نمی توانی گوشی تلفن دستت بگیری. برو بمیر با آن سریال مزخرفتان. من متوجه نشدم که اشتباه گرفتن گوشی چه ربطی به مزخرف بودن سریال داشت.

تشکر: ما بعضی وقت ها منتظر نوشته می ماندیم سر سریال. من نمی دانم اگر کار کپی بوده پس چرا چند بار پیش آمد که ما منتظر متن می ماندیم.

سلطانی: بخشی از سکانس های ما همان سر صحنه اتفاق می افتاد و ما در لحظه طی اتفاقاتی که می افتاد با هم فکری هم تصمیم می گرفتیم که چه اتفاقی بیافتد. یا تصویربردار و بازیگر پیشنهاداتی داشتند که بر اساس ان میزانسن ها طراحی میشد.

بذرافشان: این حرف ها برای افرادی که این کاره هستند، بسیار دور و خنده دار است. این سریال دکوپاژ فوق العاده مهمی دارد. دوربین روی دست هایی در پن هایی سخت که برای مخاطب ایرانی آزار دهنده است چون زیاد ندیده است. ما یک دکوپاژ لاین تیکت نرم کلاسیک داریم و مدام با بازیگران در رفت و آمد هستیم و فضای ما کاملا ایرانی است. آنها نیازشان چیز دیگری است. اصلا سابقه من کاملا مشخص است. چرا باید این کار را بکنم؟

رهنما: ایده گرفتن در تئاتر کاملا طبیعی است. بازیگر از بازیگر مقابل خود ایده می گیرد. مثلا ما نمی توانیم از مثلا جشن هالوین ایده بگیریم برای جشن نوروز؟ به نظرم درباره این سریال تنگ نظری اتفاق افتاد.

تشکر: این موضوع در تئاتر خیلی اتفاق می افتد. من تئاترهایی دیده ام که اصلا دکوپاژ و دکور تئاتر قبلی را آورده اند و گذاشته اند برای تئاتر جدید. فیلم های سینمایی هم که اقتباس بسیار اتفاق می افتد. اما فکر می کنم یکی از دلایل مهمی که برای این سریال این حواشی به وجود آمد، زمان پخش آن در ماه رمضان بود. کنداکتور ماه رمضان طلایی ترین کنداکتور تلویزیون است. به خاطر همین این اتفاقات می افتد. شما فکر می کنید اگر ماه رمضان نبود، خیلی از این حرفها زده میشد؟

**این اقتباس که به گفته شما حدود 20 درصد بیشتر نبوده، اصلا چرا اتفاق افتاد؟ ضرورت این اقتباس چه بود؟

بذرافشان: بخش هایی از قصه اقتباس شده است. بیس قصه گو مورد استفاده قرار گرفته است. گاهی اوقات یک هواپیمای بدون سرنشین از مرزهای جغرافیایی کشور وارد می شود، شما یا میتوانی از این هواپیما که جمع آوری اطلاعات می کند بترسید، یا مخفی شوید، هیاهو درست کنید و یا می توانید عقلای قوم را جمع کنید و بگویید این هواپیما را به زمین بنشانید و درکش کنید و خودتان یکی بسازید و در این وضعیت است که می توانید به این فضای تهاجمی پاسخ بدهید. حالا از مرزهای فرهنگی ما هم مدام محصولات فرهنگی وارد می شود. شما میتوانید بترسید و ممنوعیت درست کنید، می توانید آن محصول را آنالیزه کرده و نسخه ای از آن به نفع خودتان بسازید. این امر اصلا مذموم و ناشایست نیست و در عرصه فرهنگ اولین جایی که اتفاق افتاده، امریکاست. آمریکا تمام محصولاتش را از کشورهای دیگر گرفته است. هند و چین هم همین کار را می کنند. ما تصورمان این بود که بعد از پخش هفت سنگ می آیند به ما می گویند که بگویید چطور می توان این کار را کرد که هیچ چیزی از فرهنگ بیگانه در آن نیست و کاملا ایرانی است. مسیر خود را بگویید.

رهنما: این موضوع پیشرفت و ایرانیزه کردن است و جای تقدیر دارد نه جای تخریب.

سلطانی: چند ماه تلاش میکنی تا بتوانی فرهنگ بیگانه را برای خانواده ات مفید کنی که آنها بتوانند تاثیر بگیرند. کلی زحمت کشیده ای در سرما و گرما و بدقولی های صداوسیما در پرداخت پول، گاهی از کسانی که خودشان را نزدیکان خودت میدانی، خستگی به تنت باقی می ماند.

**شما سفارش مضمون هم از تلویزیون داشتید؟

بذرافشان: به هیچ عنوان ما هیچ نکته ای از طرف صداوسیما نداشتیم. من 15 سال است با تلویزیون کار می کنم و آنها هیچ وقت نمی گویند که به چه چیزی در سریال بپردازید. یکسری سریال ها که کلا سفارشی ساخته می شوند و ممکن است که خیلی معدود بگویند به فلان مضمون هم توجه کنید. من تا به حال به این موارد برخورد نکرده ام.

**شما اسپانسر هم در تولید سریال داشتید؟

بذرافشان: خیر. ما هنوز دستمزدهایمان را کامل بابت سریال نگرفته ایم. من حداقل 50 درصد دستمزدم را نگرفته ام و دوستان هم خودشان می دانند.

تشکر: ما در این دوران سختی با تلویزیون کار کردیم و امیدوارم که تلویزیون هم یادش باشد که ما در این شرایط کار کردیم.

**آقای سلطانی شما در بیشتر کارهای تلویزیونی چهره ای مردانه و خشن داشته اید، الان هم که پدری مهربان. برخورد مخاطبان با شما چگونه است؟

سلطانی: خیلی از مردم دوست دارند من را همان طور به شکل قدیم مانند جمیل ببینند. یک مرد باصلابت و پرجذبه. خیلی ها هم من را تشویق می کنند که چه خوب شد نقشی متفاوت ایفا کردید. اما خود من کاملا خوشحالم که این سریال را بازی کردم و 7 ماه خوب را با گروه سپری کردم. سوژه هم جوری بود که خستگی را از تن من بیرون از این لحاظ بیرون برد.

**اگر نکته ای که از این سریال در ذهنتان مانده و دوست داره بفرمایید.

فرهیده: ما یک خانواده بودیم و به قدری تجربه خوبی بود که هنوز دلم نمی آید سر کار دیگری بروم.

خسروآبادی: سر این کار دیسک کمر گرفتم.

بذرافشان: دوست دارم زودتر پخش سریال تمام شود. به قدری فشار روی این کار زیاد است که دوست دارم زودتر تمام شود. آن هم بهترین سریالی که تا به حال ساخته ایم. دوست دارم زمان کمتری روی آنتن باشد.

رهنما: دوست دارم که زمان این را ثابت کند که ما قربانی ارتقاء سطح سلیقه جامعه شدیم.

تشکر: مخاطبان منتظر هفت سنگ دو باشند.

سلطانی: فکر می کنم با پایان هفت سنگ مردم دلشان برای این سریال تنگ می شود. من کار جنگی و اکشن و ... انجام داده ام ولی این سریال جزو سخت ترین سریالهایی بود که بازی کردم و احساس بسیار خوبی دارم.

دو عکس جدید حدیث میرامینی:





:: بازدید از این مطلب : 391
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 27 ارديبهشت 1394 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: