برو ای یار كه ترك تو ستمگر كردم
حیف از آن عمر كه در پای تو من سر كردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا بادگران
ساده دل من كه قسم های تو باور كردم
به خدا كافر اگر بود به رحم آمده بود
زان همه ناله كه من پیش تو كافر كردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و ترك سر و همسر كردم
زیر سر بالش دیباست تو را كی دانی
كه من از خار و خس بادیه بستر كردم
در و دیوار به حال من زار گریست
هر كجا ناله ناكامی خود سر كردم
در غمت داغ پدر دیدم و چون دُر یتیم
اشك ریزان هوس دامن مادر كردم
اشك از آویزه گوش تو حكایت می كرد
پند از این گوش پذیرفتم از آن در كردم
بعد از این گوش نشود افغان كسی
كه من این گوش ز فریاد و فغان كر كردم
ای بسا شب به امیدی كه زنی حلقه به در
چشم را حلقه صفت دوخته بر در كردم
جای می خون جگر ریخت به كامم ساقی
گر هوای طرب و ساقی و ساغر كردم
شهریارا به جفا كرد چو خاكم پایمال
آن كه من خاك رهش را به سر افسر كردم
از شهریار
:: بازدید از این مطلب : 434
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0