از مهر چه گفتم من و از کینه چه گفتی
آوخ که به این عاشق دیرینه چه گفتی
خون میچکد از بوسهی گرمت چه بگویم
ای نشتر جانسوز به این سینه چه گفتی
چون شمع سراپا شرر گریهام ای خار
با این تن پرآبله و پینه چه گفتی
ای کاش که از رستم پیروز نپرسند
از کشتن سهراب به تهمینه چه گفتی
از خویش مکدّر شد و چشم از همگان بست
ای آه جگرسوز به آيینه چه گفتی
فاضل نظری
:: بازدید از این مطلب : 305
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0