هنگام که گریه میدهد ساز
این دود سرشت ابر بر پشت
هنگام که نیل چشم دریا
از خشم به روی میزند مشت
زان دیرسفر که رفت از من
غمزهزن و عشوه ساز داده
دارم به بهانههای مأنوس
تصویری از او به بر گشاده
لیکن، چه گریستن، چه طوفان؟
خاموش شبی است هرچه تنهاست
مردی در راه میزند نی
و آواش فسرده برمیآید
تنهای دگر منم که چشمم
طوفان سرشک میگشاید
نیما
:: بازدید از این مطلب : 343
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0