لبخند مرا بس بود آغوش لهم می کردآن بوسه مرا میکشت لب منهدمم می کردآن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بوددر سیر مرا کشتن این پرده اول بودهرکس غم خود را داشت هر کس سر کارش ماندمن نشئه ی زخمی که یک شهر خمارش ماندیا کنج قفس یا مرگ این بخت کبوتر هاستدنیا پل باریکی بین بد و بدترهاست ای بر پدرت دنیا آن باغ جوانم کودریاچه ی آرامم کوه هیجانم کوبر آینه ی خانه جای کف دستم نیستآن پنجره ای را که با توپ شکستم نیستپشتم به پدر گرم و دنیا خود مادر بودتنها خطر ممکن اطراف سماور بوداز معرکه ها دور و در مهلکه ها ایمنیک ذهن هزار آیا از چیستی آبستنیک هستی سردستی در بود و عدم بودمگور پدر دنیا مشغول خودم بودمهر طور دلم میخواست آینده جلو می رفتهر شعبده ای دستش رو میشد و لو می رفتصد مرتبه می کشتند یک بار نمی مردمحالم که به هم میریخت جز حرص نمی خوردمآینده ی خیلی دور ماضیِ بعیدی بودپشت در آرامش طوفان شدیدی بودآن خاطره های خشک در متن عطش ماندهآن نیمه ی پر رنگم در کودکیش ماندهاما من امروزی کابوس پر از خواب استتکلیف شب و روزم با دکتر اعصاب استنفرین کدام احساس خون کرد جهانم رابا جهد چه جادویی بستند دهانم رامن مرد شدم وقتی زن از بدنش سر رفتوقتی دو بغل مهتاب از پیرهنش سر رفتاندازه اندوهم اندازه دفتر نیستشرح دو جهان خواهش در شعر مبسر نیستیک چشم پر از اشک و چشم دگرم خون استوضعیت امروزم آینده ی مجنون استسر باز نکن ای اشک از جاذبه دوری کنای بغض پر از عصیان این بار صبوری کنمن اشک نخواهم ریخت این بغض خدادادی ستعادت به خودم دارم افسردگی م عادی ستپس عشق به حرف آمد ساعت دهنش را بستتقویم به دست خویش بند کفنش را بستاو مرده ی کشتن بود ابزار فراهم کردحوای هزاران سیب قصد منِ آدم کردلبخند مرا بس بود آغوش لهم می کردآن بوسه مرا میکشت لب منهدمم می کردآن بوسه و آن آغوش قتاله و مقتل بوددر سیر مرا کشتن این پرده اول بودتنها سر من بین این ولوله پایین استبا من همه غمگینند تا طالع من این استدر پیچ و خم گله یک بار تو را دبدمبین دو خیابان گرگ هی چشم چرانیدممحض دو قدم با تو از مدرسه در رفتمچشمت به عروسک بود تا جیب پدر رفتماین خاصیت عشق است باید بلدت باشمسخت است ولی باید در جذر و مدت باشمهر چند که بی لنگر هر چند که بی فانوسحکم آنچه تو فرمایی ای خانوم اقیانوسکشتی و گذر کردی دستان دعا پشتتبر گود گلویم ماند جا پای هر انگشتتاز قافله جا ماندم تا همقدمت باشمتا در طبق تقسیم راضی به کمت باشمآفت که به جانم زد کشتم همه گندم شدسهم کم من از سیب نان شب مردم شدای بر پدرت دنیا آهسته چه ها کردیبین من و دیروزم مغلوبه به پا کردیحالا پدرم غمگین مادر که خود آزار استتنهایی بی رحمم زیر سر خودکار استهر شعر که چاقیدم از وزن خودم کم شداز خانه به ویرانه از خانه به ویرانهاز خانه به ویرانه تکرارسلوکم شدزیر قدمت بانو دل ریخته ام برگرداز طاق هزاران ماه آویخته ام برگردهرچیز بجز اسمت از حافظه ام تف شدتا حال مرا دیدند سیگار تعارف شدگیجی نخ اول خون سرفه ی آخر شدخودکار غزل رو کرد لب زهر مکرر شدگیجی نخ دوم بستر به زبان امدهر بالش هرجایی یک دسته کبوتر شدگیجی نخ سوم دل شور برش می داشتکوتاهی هر سیگار با عمر برابر شدگیجی نخ بعدی در آینه چین افتادروحی که کنارم بود هذیان مصور شددر ثانیه ای مجبور نبض از تک و تا افتاداینگونه مقدر بود اینگونه مقرر شدما حاصل من با توست قانون ضمیر این استدنیای شکستن هاست ما جمع مکسر شدسیگار پس از سیگار کبریت پس از کبریتروح از ریه ام دل کند در متن شناور شدفرقی که نخواهد کرد در مردن منتنها با آن گره ابرو مردن علنی تر شدیک گام دگر مانده در معرض تابوتمکبریت بکش بانو من بشکه باروتمهر کس غم خود را داشت هر کس سر کارش ماندمن نشئه ی زخمی که یک شهر خمارش ماندچیزی که شکستم داد خمیازه ی مردم بودای اطلس خواب آلود این پرده دوم بودهر چند تو تا بودی خون ریختنی تر بوداز خواهر مغمومم سیگار تنی تر بودهر چند تو تا بودی هر روز جهنم بوداین جنگ ملال آور بر عشق مقدم بودهر چند تو تا بودی ساعت خفقان بود وحیرت به زبان بود و دستم به دهان بود وچشمم به جهان بود و بختک به شبم آمدروزم سرطان بود و جانم به لبم آمدهر چند تو تا بودی دل در قدحش غم داشتخوب است که برگشتی این شعر جنون کم داشتای پیکر آتش زن بر پیکره ی مردانای سقف مخدرها جادوی روانگردانای منظره ی دوزخ در آینه ای مخدوشآغاز تباهی ها در عاقبت آغوشای گاف گناه ای عشق بانوی بنی عصیانای گندم قبل از کِشت ای کودکی شیطانای دردسر کشدار ای حادثه ی ممتدای فاجعه ی حتمی قطعیت صد در صدای پیچ و خم مایوس دالان دو سر بستهبیچارگی سیگار در مسلخ هر بستهای آیه ی تنهایی ای سوره مایوسمهر قدر خدا باشی من دست نمی بوسمای عشق پدر نامرد سر سلسله ی اوباشاین دم دم آخر را اینبار به حرفم باشدندان به جگر بگذار یک گام دگر باقی ستاین ظرف هلاهل را یک جام دگر باقی ستدندان به جگربگذار ته مانده ی من ماندهاز مثنوی بودن یک بیت دهن ماندهدنیا کمکم کرده است از جمع کمم کرده استبی حاصل و بی مقدار یک صفر پس از اعشاریک هیچ عذاب آور آینده ی خواب آورلیوان پر از خالی دلخوش به خوش اقبالیراضی به اگر، شاید، هر چیز که پیش آیدسرگرم سرابی دور در جبر جهان مجبورلبخندی اگر پیداست از عقده گشایی هاستما هر دو پر از دردیم صدبار غلط کردیمما هر دو خطاکاریم سرگیجه ی تکراریممن مست و تو دیوانه ما را که برد خانهدلداده و دلگیرم حیف است نمی میرمای مادر دلتنگم دلبازترین تابوتدروازه ی از ناسوت تا شعشعه ی لاهوتبعد از تو کسی آمد اشکی به میان انداختآن خانم اقیانوس کابوس به جان انداختای پیچ و خم کارون تا بند کمربندتآبستن از طغیان الوند و دماوندتجانم به دو دست توست آماده اعجازمباید من و شعرم را در آب بیاندازمدردی که به دوشم ماند از کوه سبک تر نیستاین پرده ی آخر بود اما غم آخر نیستدستان دلم بالاست تسلیم دو خط شعرمهر آنچه که بودم هیچ، اینبار فقط شعرم
----
دانلود دکلمه ی شعر صحنه با صدای علیرضا آذر
:: بازدید از این مطلب : 420
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0