سلام. عید گذشتتون مبارک
راست راستش حس نوشتن هیچی ندارم... به شدت سرم درد میکنه. حتی حس روشن کردن لپ تاب رو نداشتم با گوشی مینویسم. کاش میتونستم از شادی ته دلم بگم برای آرام.... و نامزدیش که انشالله آخر همین هفته هست. خوشبخت باشن.
دلم گرفته... نمیدونم چند ساعته که بعد از مدتها بغضم شکست وگریه میکنم... اما دلم خیلی گرفته. بعضی وقتا ایمان میارم به اینکه برای علی جز اعتقادات خاص و افراطیش هیچی مهم نیست. و من همیشه بیهوده منتظرم چیزی خلاف این بهم ثابت بشه... همونطوری که وانمود میکنم و طرفشو میگیرم و ازش حمایت میکنم باشه. اما نیست.... و هیچی بدتر ازین نیست که این حفظ ظاهر ها بار روی دلم رو سنگین تر کرده. یک روزی بالاخره منم این بارو زمین میذارم. ولی تا همون روز باید یادم باشه خدا همیشه هست همه جا.... حتی اگه هیچ کس نباشه. دلم.. ...
:: بازدید از این مطلب : 357
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0